سلام :)

1. در ازمایشگاه مدرسه وا بود ، منم فضول عالمین. از بیرون دیدم یه چیز عجیبی رو میزه. جییییییییغ زدم سبااااا سبااااااا بیاااااااا سبااااا. دو تا دونه فحش هم چسبوندم تنگش چون سبا نمیومد :| بعد همینجوری عربده کشان سرمو بردم تو ازمایشگاه دیدم عه یه پسره با چشمای این شکلی o.O با پرای ریخته داره نگام می کنه. مثکه بنده خدا برای تعمیرات اومده بود. از اون خنده های شیطانی کردم بخاطر اون قیافه مضحکی که بخاطر اسکل بازیای من پیدا کرده بود، اون چیز عجیبو از رو میز برداشتم و پریدم بیرون.  دیدم دست اسکلته :|| بعد خیلی هم دراز بود.

عاشق اسکلته شدم خلاصه. قیافه خنگشو ندیدین که. صداش میکنم اِسی :)) ولی شما نگین اسی بگین همون اسکلت مخففشو نگین به هرحال باید یه فرقی بین خانومش با بقیه باشه یا نه؟ 

بعد دستِ همسرم (اسی) افتاد دست دوستم. و دوستم تصمیم گرفت که با دست کنده شده اسی بچه های کلاسو بترسونه :| وایساد پشت در، دست اسی رو جوری که دست خودش معلوم نباشه از لای در برد تو و یه صدای وحشتناک در اورد که خیر سرمون بچه ها بترسن. ولی بطرز ناباورانه ای از کلاس حدودا 40 نفره هیچکس نخندید و همه بطرز مودبانه ای نشسته بودن و پوکر طور. ما هم که نمی خواستیم معلوم شیم فقط به یه سمت کلاس دید داشتیم :| بعد دیدیم همه قیافه هاشون پشم ریخته ست :| بعد دوستم یه اشاره ریزی زد و فهمیدیم عههه مثکه یکی از معاونا تو کلاسه :)))))) و در سکوت وحشتناکی دست اسی رو و همچنین صدای مضحکی که دوستم از خودش در اورد و صد البته قیافه و لبخند گشاد احمقانه منو دیده. هیچی دیگه. من که فقط دویدم تو یه کلاس دیگه :))))

 

 

2. جاتون خالی تک تک سوالای فیزیکو با دوستم می حل کردیم و دقیقا عین هم شد درصدامون :)) کله مونو می کنن ولی خب مهم اینه که نصف آموخته های من دقیقا موقع امتحان و تبادل نظر در هینگامِ امتحان به من آموزانده میشوند :| 

 

3. امروز نزدیک مرحله گریه بودم بخاطر کلاس زبان لنتی. ولی دیگه کضم غیض کردم. شایدم کظم غیظ. حتی کزم قیز. کضم قیز و کذم غیظ هم ممکنه به هرحال :|

 

4. من هرچقدم بدبخت افسرده باشم یه غزل دارم تو زندگیم که به همه حرفام میخنده. پس خوشبختم نه؟

 

خدافس. ارزو میکنم حال دلتون خوب باشه. 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها